چهار بیتی های از سیر نیاز
حلیم و نرم دل باش بر نیازت
مرقص بر دول و هم بر سُر و سازت
اگر یزدان بخواهد اندرین دم
کند شرمسار ترا از سُر و رازت
سوالی کرده در قلبم ندائی
ز سُر بودن ارض و سمائی
خدا را عابد و باش این جواب است
که ذکر آمد بر این امرِ گواهی
نه مظلومی، نه بر ظُلم داری عادت
نه پول و خانه و جایداد شادت
پی نیکی که سرگردان گشتی
نیکو آنست که یزدان پند دادت
نیازم بر تو حرف پُر بهایی
همان حرفِ که دور کرد از گناهی
بتو یزدان بگفتا ای غلامم
به پنهانی مگیر دوست نسائی